بـــــــــــ  کوچه  ـــــــاغ
بـــــــــــ  کوچه  ـــــــاغ

بـــــــــــ کوچه ـــــــاغ

امام زمان

هانی را گرفته بودند، مسلم گفت باید به پا خیزیم ...
سلیمان بود که گفت من قیام شیعه را تا رسیدن امام جایز نمیدانم ...
سلیمان گفت می رویم یعقوب وار در انتظار یوسفمان بنشینم ...
و نشست و نشست و نشست تا مسلم از دارالعماره به زیر افتاد 

تا حسین در قتلگاه به خون غلتید 

و سلیمان در انتظار امام زمانش بود ....


برگرفته از وبلاگ http://majid-abedi.blog.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.