سر تا پایم را که خلاصه کنند . . .
می شوم مشتی خاک . . !
که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه. . .
یا سنگی در دامان یک کوه . . .
و یا شاید خاکی از گلدانی . . !
یا حتی غباری از پنجره . . .
اما مرا از این میان برگزیدند . . .
برای نهایت . . .
برای شرافت . . .
برای انسانیت . . .
و پروردگارم که بزرگوارانه . . .
اجازه ام داد .. برای نفس کشیدن . . .
دیدن .. شنیدن .. فهمیدن . . .
و ارزنده ام کرد به واسطه ی نفسی که بر من دمید . . .
من منتخب گشته ام برای قرب . . .
برای سعادت . . .
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داد . . .
برای انتخاب و تغییر . . .
به شوریدن . . .
به عشق . . .
وای برمن اگر قدر ندانم . . .
وای بر من اگر که باز هبوط کنم به خاک . . .
عشق یعنی این که از اندوه مردم نگذری
زندگی یعنی که از شور و ترنّم نگذری
باز ای داوود خوشخوان! لب فروبستی چرا؟
از کنار دردهامان بی تکلّم نگذری
باده پیش آرید، فروردین هشیاران رسید
حبّ مولا داشتن یعنی که از خم نگذری
یک سر سوزن به فکر زیردستان نیز باش
ای مسیح فرودین از چرخ چارم نگذری
خانة دل خانة شور است و شیدایی و شعر
بوی دف می آید این جا، با تألم نگذری
ای نسیم از خانة ما بی سلامی رد مشو
ای بهار از کوچة ما بی تبسّم نگذری
زندگی دریاست ، یک دریای پنهان در صدف
از دل دریای هستی بی تلاطم نگذری ...
سر تا پایم را که خلاصه کنند . . .
می شوم مشتی خاک . . !
که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه. . .
یا سنگی در دامان یک کوه . . .
و یا شاید خاکی از گلدانی . . !
یا حتی غباری از پنجره . . .
اما مرا از این میان برگزیدند . . .
برای نهایت . . .
برای شرافت . . .
برای انسانیت . . .
و پروردگارم که بزرگوارانه . . .
اجازه ام داد .. برای نفس کشیدن . . .
دیدن .. شنیدن .. فهمیدن . . .
و ارزنده ام کرد به واسطه ی نفسی که بر من دمید . . .
من منتخب گشته ام برای قرب . . .
برای سعادت . . .
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داد . . .
برای انتخاب و تغییر . . .
به شوریدن . . .
به عشق . . .
وای برمن اگر قدر ندانم . . .
وای بر من اگر که باز هبوط کنم به خاک . . .
خدایا !
دوست بدار آنهائی که دوستمان دارند و ما نمی دانیم ...
و سلامت بدار آنهائی را که دوستشان داریم و نمی دانند ...
عشق یعنی این که از اندوه مردم نگذری
زندگی یعنی که از شور و ترنّم نگذری
باز ای داوود خوشخوان! لب فروبستی چرا؟
از کنار دردهامان بی تکلّم نگذری
باده پیش آرید، فروردین هشیاران رسید
حبّ مولا داشتن یعنی که از خم نگذری
یک سر سوزن به فکر زیردستان نیز باش
ای مسیح فرودین از چرخ چارم نگذری
خانة دل خانة شور است و شیدایی و شعر
بوی دف می آید این جا، با تألم نگذری
ای نسیم از خانة ما بی سلامی رد مشو
ای بهار از کوچة ما بی تبسّم نگذری
زندگی دریاست ، یک دریای پنهان در صدف
از دل دریای هستی بی تلاطم نگذری ...