السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ وَ ابْنَ مَوْلایَ
لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ ظَالِمِیکَ
إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِزِیَارَتِکُمْ وَ بِمَحَبَّتِکُمْ
وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ
وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
ای فرزند رسول خدا !
من با قلب و زبان و جوارحم زائر تو هستم
هر چند که خودم تو را زیارت و مشاهده نکردم پس :
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ
سلامم را از فراز ابرها راهی حرمت می کنم
و فعلا دلخوشم به اینکه به استقبال زائرانت بروم
اللهم ارزقنا کربلا
دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
اکنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد .....
"ایرج جنتی عطایی"
زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم ..؟
که میگردم ولی زلفِ پریشانی نمیبینم ..!
خدایا عشق ، درمانی بهغیر از مرگ میخواهد ...
که من میمیرم از این درد و درمانی نمیبینم ..!؟
"فاضل نظری"
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
بیاموز!!! همه می توانند موجب شادی تو باشند...
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
بیاموز!!! درعین درستی مهربان باشی...
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
بیاموز!!! به هدیه هیچ کس به خاطر عشقی که در آن نهفته است نه نگویی...
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی
به دور از جدی بودن باشیم
بیاموز!!! همه ما احتیاج به دوستی داریم که به طور جدی با او دوست باشیم...
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
بیاموز!!! تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد دستی است که عاشقانه دستش را بفشارد و قلبی که تنها تپنده برای او باشد...
باز یا بسته . . .
چه فرقی می کند . . .
پنجره . . .
زخم همیشگی دیوار است . . !؟
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ، شعرت، سوره ی یاسین نخواهد شد
فریبت می دهند این فصل ها، تقویم ها، گل ها
از اسفند شما پیداست، فروردین نخواهد شد
مگر در جستجوی ربّنای تازه ای باشیم
وگر نه صد دعا زین دست، یک نفرین نخواهد شد
مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم
خدا با ما که دلتنگیم، سر سنگین نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد
بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد ...
"علیرضا قزوه"